اعلام قوانین برای وبلاگ

به نام خدا 

 

با تشکر از همه ی دوستان 

 

میخواستیم چند مورد رو به تمامی دوستان عرض کنیم :  

ازین پس (در اولین فرصت ) این وبلاگ سمت و سویی که در نظر گرفته شده می رود   

۱.نظرات دوستان با توجه به بی حرمتی هایی که شده بعد از تایید درج می شود. 

(برای آزادی بیان از وبلاگ های دیگر استفاده شود). 

 

۲. تمام توهین هایی که به هر شخصی وارد می شود بعد از این برخورد جدی می شود. 

 

۳.از حل مسئله قبلی خوشحالم و کسانی که کمک کردن تا سوتفاهمات تمام شود متشکرم و با اینکه با آبرو و شخصیت بازی شد به خاطر عذر خواهی شما که چندبار اعلام کردید ندید گرفته می شود. 

 

۴.ازین پس در این وبلاگ مسائل شخصی مطرح و ثبت نمی شود بعدها شاید چت روم برای گفتگو در نظر گرفته شود. 

 

۵.بارها گفتم و باز میگم: 

مسائل وبلاگ هم چه به صورت شخصی یا چه عمومی به بیرون از وبلاگ با مدیران مطرح نشود چون برخورد جدی ای خواهد شد. 

 

۶.سوال پرسیده بودن که چرا آدرس تغییر کند؟ 

جواب: 

به خاطر اینکه سیستم بلاگفا از نظر امکانات از رفاهیات بیشتر و بهتر برخوردار بود قصد تغییر آدرس را داشتیم که انشالله بعد از تغییر همینجا اعلام میشود. 

 

۷.طی دو سه روز آینده سیستم نظر دهی از دو پست قبلی قطع خواهد شد. 

(به خاطر رعایت نکردن شئونات و عفت کلام). 

 

۸.از همگی متشکرم 

و ازینکه من رو مجبور به درج این این چند مورد کردین متاسف. 

 

۹.ازین پس وبلاگ دارای این قوانین می باشد و برای حفظ شخصیت خود از شما متشکر می شویم که رعایت شود.  

یا به عبارت دیگر 

رعایت این قوانین نشان دهنده ی شخصیت خود فرد می باشد.   

 

برای خود احترام قائل باشیم.

 

 

 

 

                                                                                شاپرک و رازقی

نظرات 15 + ارسال نظر
همکلاسی پنج‌شنبه 28 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 16:08

با همشون موافقم.
زودتر ازین باید این کا رو می کردین.
چون بعضیا این چیزا رو نمیدونن.
انشالله موفق باشین و امیدوارم بچه ها حدااقل به خودشون احترام بگذارن.
آبروی دیگران رو که راحت میریزن حدا اقل فکر آبروی خودشون باشن.
منم متشکرم.
خدانگهدارتون

شاپرک:
سلام...
آقای هم کلاسی من شما رو نمیشناسم ولی از لطف و برادری شما ممنونم...
و همینطور ممنونم که به حل موضوع کمک کردین....
شما هم موفق باشین...

همکلاسی پنج‌شنبه 28 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 16:11

احسنت!
چه سریع جواب دادین!
خواهش وظیفه بود!

سینا پنج‌شنبه 28 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 16:41 http://omide-ma.blogsky.com

صحیح است صحیح است

شاپرک:
از شما هم ممنون آقا سینا

آسمون دل مریمی پنج‌شنبه 28 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 17:10 http://www.asemunedeleman.blogfa.com

_______♥█████████♥_______♥█████████♥
_____♥█████████████♥___♥███████████♥
___♥█████████████████♥████♥________♥████♥
__♥████████████████████████♥___________♥███♥
_♥███████████████████████████♥__________♥███♥
♥████████████████████████████████♥_____♥███♥
♥█████████████████████████████████♥___♥███♥
♥██████████████████████████████████♥_♥███♥
_♥██████████████████████████████████████♥
__♥████████████████████████████████████♥
____♥████████████████████████████████♥
______♥████████████████████████████♥
_________♥███████████████████████♥
____________♥██████████████████♥
______________♥█████████████♥
_________________♥████████♥
___________________♥████♥
____________________♥██♥اپم بدو بیا دیر نکنی

شاپرک:

فریاد پنج‌شنبه 28 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 23:41

اره خودمم
اما حرفام مهم بود نه اینکه چی میگم

شاپرک خانوم

مگه چی گفتم؟
بد کردم تا حالا پشت سرتون نگفم گله دارم
خواستم بیام توی جمعتون شماها گفتید چرا اومدین
اونقدر حسرت جمعتونو نداشتم فقط مخواستم بنویسم
شما نویسنده نیستید تا درد خواننده نداشتنو بدونید
چه کردم مگه؟
چون بهم نمیاد حرفای قشنگ بزنم باید میرفتم؟
من قصدم توهین نبود

رازقی جان

دوست دارم بیشتر حرف بزنیم اما حیف که نمیشه
ینی نمیدون چهجوری میشه

فرزانه

تو از هرکسی بیشتر مستلزم اون حرفا بودی بیچاره شاپرک

فرناز

حضوری حرفامو بت میزنم اومیدوارم بعد از حرف زدن ببخشمت

المیرا

تو هم که گوشتو فرزانه پر میکنه

و دستان عزیز
بقیشو سپردم دست خدا
نمیگم دیگه پامو اینجا نمیزارم اتفاقا میخوا از خودم دفاع کنکم

شاپرک:
سلام...
جناب فریاد شما دوست مایی و از حضورتون خوشحال میشیم...
اگه اون دفعه بد قولی کردم و متن جدیدی که ارسال کردین رو نذاشتم بخاطر این بود که تمامی پست های خصوصی وبلاگ اشتباها پاک شده بود...
من یادم بود و هیچ وقت قصد بی احترامی نداشتم...
باز هم منتظر متن ها و شعرای قشنگتون هستیم و باعث افتخامونه...

شما از کجا میدونین من نویسنده نیستم ؟؟؟ شاید باشم؟؟؟

و در مورد دوستان دیگه...
مطمئن باشین جز سوتفاهم چیزی نبوده...
انشالله که اگرم مشکلی هست حل شه...

ممنون از حضورتون...
دیدین چه خوب شناختمتون؟؟؟

رازقی شنبه 30 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 08:28

فریا شنبه 30 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 10:01

سلام شاپرک
برام مهم نبود بشناسیم یا نه
میخواستم حرفامو گوش بدی
هرچند هنوز خیلیا منو نمیشناسن
فط میدونن کیم
من اونقدهاهم که همه میگن بد نیستم
حداقل به خاطر امن دلیل هایی که همه میگن بد نیستم

شما هم نویسنده اما حق بدین من ادعا کنم ماهر ترم
من از ۸ سالگی نوشتم
من عمرمو پای کارگردانی و نوسندگی گذاشتم

راستش اره اینکه پستمو نذاشتی انگار یه جوری گفتی که دیگه نیا بخاطر اینکه محترمانه گفته بودی و مثل بقیه یهو نگفتی (تو واسه چی اومدی تو وبلاگ ما؟)
به هر حال من میام زیر آلاچیق واسه صمیمت بیشتر
اما ناحتی بیشترم از جای دیگست
که به دلیل احترام به قوانین جای دیگ حلش میکنم

حالا

سلام رازقی جان
امیدوار که حالت خوب باشد(نقطه)اگر از حال ما بپرسی

ای بابا چقد رسمی شد
رازقی جون سلام
خوبی؟
خوبم؟
بجا شکلک جواب بده

همتونو مثل خواهر برادرام دوس دارم
همتون راجع به من اشتباه میکنید
اونایی که بهم نزدیکن میدونن
بای

سلام فریاد جان
ای بابا چقدر سخت می گیری؟!!!
باور کن ما واقعا خوشحال می شیم که از نوشته های شما استفاده کنیم.اون دفعه هم که شاپرک گفت چی شد....
می گی نه دوباره بفرست اگه نذاشیم اون وقت اینقدر مثل پیرزنا غر بزن
پس ما منتظر نوشته های زیبای شما و همه ی دوستان آلاچیقی هستیم...
فقط گمان نکنم جز منو شاپرک و خودت کسه دیگه ای اینجا بیاد ...


شاپرک:
سلام....
من با شما مشکلی ندارم....
و هیچوقت هم نگفتم که دیگه نیاین....
ولی اگه میخواستین حرفاتونو بشنوم درست نبود اونطوری در موردم حرف بزنین....
من در مورد آدمایی که میشناسم به خودم اجازه ی قضاوت نمیدم چه برسه به کسی که فقط به چهره میشناسم...
من هیچوقت قصد توهین به شما رو نداشتم و ندارم...
اگر اون زمان در برابر حرفاتنو سکوت کردم رو بزارین به حساب دلایل شخصی...
در کارتون موفق باشید و امیدوارم دیگه دلخوری ای نمونده باشه...

شاپرک شنبه 30 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 10:48

فعلا اینجا حکومت نظامیه رازقی جان!

شاپرک:
خوب منو ۲ باره کشوندین اینجاها!

شاپرک شنبه 30 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 10:56

آقای فریاد
منظور از این قوانین صحبت نکردن دوستان نیست...
منظور به وجود نیومدن حرفای پوچی هست که با نزاع در اینجا رد و بدل میشد و شخصیت یکدیگر به بازی گرفته میشد....


رازقی میگن من تو دانشگاه این کارای بالایی رو که به فریاد گفتم رو انجام میدم...
میگم پس چرا تو وبالگ خودم عکسشو عمل میکنم...؟!
عجب روزگاریه...
مردم ۲ رو نه ۱۰۰ رو پیدا کردن...!

رازقی شنبه 30 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 13:03

سینا شنبه 30 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 14:45

پاییز بود لیز بود پا لیز بود


لیز خوردی؟
واسه چی حواستو جمع نکردی؟

فریاد شنبه 30 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 15:51

سلام
گله ندارم نه از تو نه از هیچکس دیگه
همه ادما حق دارن همه به اندازه خودشون حق دارن

آرمان شنبه 30 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 16:37 http://www.fun-center.blogsky.com/

سلام دوست عزیز.خوبی؟
ممنون که به وبلاگم سرزدی
نمیدونم اهل کجا بود ولی فکر کنم ایرانی نباشه خیلی هم خنگ باید باشه ، شاید هم ایرانی بوده با ارجی ازدواج کرده
اگه میشه منو با نام «مرکز سرگرمی» لینک کن
بعد بگو با چه اسمی لینکت کنم


سلام علیکم بابا ای ول...

سعید محمدی شنبه 30 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 19:40

فریاد جان مثل اینکه دلت بدجور پره .

بیخیال باش همه رو بیسپار به باد .

البته این دید منه دوباره از صفر با دوستات شروع کن.

بزار الاچیق داره دوباره جون میگیره تو هم کمکش کن.

حالا نمیدونم منم همون فریاده یا نه ولی گمانه زنی ها رو تموم کنید از صفر همگی شروع کنید .

پسر شمالی سه‌شنبه 3 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 22:37 http://www.ali-freeman.blogfa.com

مطالب وبلاگ بدون در نظر گرفتن حواشی ( که بهتر بود زیاد طولانی نشه ) ژر معنا و حقیقت و افسوس انگیز بود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد